زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام سادهای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت
های بسیار
سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم میآید منتظر شدم ببینم آیا پدرم هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است؟ در آن وقت، همهی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دلتنگیهام...
ما را در سایت دلتنگیهام دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shahabvafateme بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 11:43